میانبر به تباهی به قلم ستاره لطفی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۴۰۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
«پارت هدیه این هفتهمون، منتظر نظرات ارزشمندتون هستم^^»
با احساس ایستادنِ ماشین و صدای پچپچ چشمانش را باز کرد. هوا تاریک بود و فقط چراغِ زرد رنگ وسط سقفِ ماشین روشن بود. به گمانش رسیده بودند. کمی از جایش بلند شد و به پدر و مادرش چشم دوخت، سپس با کنجکاوی گفت:
- کجاییرمان فوق برای چاپ ارسال شده است و دیگر امکان مطالعه آن وجود ندارد. با تشکر از درک و توجه شما خوانندگان عزیز
ملیکا
00میشه لطفآ پارت ها رو بیشتر کنید🥺🥺🥺🥺